هوا چقدر خوب و دو نفره ست ...
من هستم و خدا ...
و در جاده ی زندگی ، صورتم مهمان نسیمی که معطر شده از امید ...
به خودم میگم : هیچ چیز ارزش این رو نداره
که دستم رو از دستان مهربون خدا بکشم بیرون و بگذارم تو دست غیر خدا ...
راستی اونکه دستان مهربان خدا رو به غیر او فروخت
غیر از افسوس چه چیزی رو بدست آورد ؟
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1