عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



سلام ..ممنونم از نگاهتون..خوش اومدید... اگه دوست دارید مطالب مختلفی درباره ی طبیعت گردی، ساخت انواع کاردستی و کلی چیزای باحال دیگه اطلاعات کسب کنید خوشحال میشم به اینستاگرام ما سری بزنید قدمتونو روی چشم ما بذارید. @mahsano1372

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان تا خدا (نردبانی برای نزدیکی به خالق بی همتا) و آدرس takhoda.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار مطالب

:: کل مطالب : 538
:: کل نظرات : 393

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 2

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 76
:: باردید دیروز : 0
:: بازدید هفته : 321
:: بازدید ماه : 9323
:: بازدید سال : 24038
:: بازدید کلی : 252629

RSS

Powered By
loxblog.Com

واسه آخرتت چیکار کردی؟؟؟؟؟؟؟
پنج شنبه 11 آبان 1391 ساعت 13:47 | بازدید : 1262 | نوشته ‌شده به دست مهسا | ( نظرات )

یکی از عرفا روزی از یکی از اغنیا پرسید:

دنیا را دوست داری؟ گفت: بسیار.

پرسید: برای بدست آوردن آن کوشش می کنی؟ گفت : بلی .

سپس عارف گفت: در اثر کوشش، آن چه می خواهی بدست آوری؟

گفت: متاسفانه تاکنون به دست نیاورده ام.

عارف گفت:

این دنیایی که تاکنون با همه ی کوشش هایت آن را به دست نیاورده ای،

پس چطور آخرتی که هرگز طلب نکرده

و در راه وصول به آن نکوشیده ای به دست خواهی آورد؟

دنیا طلبیدیم ،به جایی نرسیدیم

یارب چه شود آخرت ناطلبیده‬

https://instagram.com/mahsano1372?igshid=v2zkmvj5v04

:: موضوعات مرتبط: گوناگون , ,
|
امتیاز مطلب : 8
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
پاسخ...
شنبه 6 آبان 1391 ساعت 17:23 | بازدید : 1109 | نوشته ‌شده به دست مهسا | ( نظرات )
گنجشکی با عجله و تمام توان به آتش نزدیک می شد و برمی گشت !

پرسیدند :چه می کنی ؟

پاسخ داد :در این نزدیکی چشمه آبی هست
 
و من مرتب نوک خود را پر از آب می کنم و آن را روی آتش می ریزم ...
گفتند :حجم آتش در مقایسه با آبی که تو می آوری بسیار زیاد است
 
و این آب فایده ای ندارد
گفت :شاید نتوانم آتش را خاموش کنم ،
 
اما آن هنگام که خداوند می پرسد :
 
زمانی که دوستت در آتش می سوخت تو چه کردی ؟

پاسخ میدم :هر آنچه از من بر می آمد !!!!!
 
https://instagram.com/mahsano1372?igshid=v2zkmvj5v04

:: موضوعات مرتبط: سخنان کوتاه , ,
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
داستان واقعی...
چهار شنبه 3 آبان 1391 ساعت 16:51 | بازدید : 1378 | نوشته ‌شده به دست مهسا | ( نظرات )

یک داستان زیبای واقعی که به ما می آموزد هیچ رویدادی بی دلیل نیست .
کشیش تازه کار و همسرش برای نخستین ماموریت

و خدمت خود کـه بازگشایی کلیسایی در حومه بروکلین

( شهر نیویورک ) بود در اوایل ماه کتبر وارد شهر شدند .

زمانی که کلیسا را دیدند ، دلشان از شور و شوق آکنده بود .

کلیسا کهنه و قدیمی بود و به تعمیرات زیادی نیاز داشت .

دو نفری نشستند و برنامه ریزی کردند تا همه چیز

برای شب کریسمس یعـنـی 24 دسامبر آماده شود .

کمی بیش از دو ماه برای انجام کار ها وقت داشتند .....

https://instagram.com/mahsano1372?igshid=v2zkmvj5v04

:: موضوعات مرتبط: گوناگون , ,
|
امتیاز مطلب : 15
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
:: ادامه مطلب ...
چهار شنبه 3 آبان 1391 ساعت 16:20 | بازدید : 1403 | نوشته ‌شده به دست مهسا | ( نظرات )

حكايتي از زبان مسيح نقل مي كنند كه بسيار شنيدني است.

مي گويند او اين حكايت را بسيار دوست داشت

و در موقعيت هاي مختلف آن را بيان مي كرد.


حكايت اين است :

....

https://instagram.com/mahsano1372?igshid=v2zkmvj5v04

:: موضوعات مرتبط: گوناگون , ,
|
امتیاز مطلب : 9
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
:: ادامه مطلب ...
گفتگو با خدا...
چهار شنبه 3 آبان 1391 ساعت 14:7 | بازدید : 1067 | نوشته ‌شده به دست مهسا | ( نظرات )

روزی یک مرد روحانی با خداوند مکالمه ای داشت .

او به خدا گفت :

خداوند ، دوست دارم بدانم بهشت و جهنم چه شکلی هستند.

خداوند او را به سمت دو در هدایت کرد و یکی ازآنها را باز کرد .


مرد نگاهی به داخل انداخت. درست در وسط اتاق یک میز گرد

بزرگ وجود داشت که روی آن یک ظرف خورش بود.

آن قدر بوی خوبی داشت که دهانش آب افتاد.

افرادی که دور میز نشسته بودند ،

لاغرمردنی و مریض حال بودند و به نظر قحطی زده می آمدند.

آنها در دست خود قاشق هایی با دسته ی بسیار بلند داشتند

که این دسته ها به بالای بازوهایشان وصل شده بود

و هرکدام از آنها به راحتی می توانستند

دست خود را داخل خورش ببرند تا قاشق خود را پر کنند ،

اما از آنجایی که این دسته ها از بازوهایشان بلندتر بود،

نمی توانستند دستشان را برگردانند و قاشق را در دهان خود فرو ببرند.

مرد روحانی با دیدن صحنه ی بدبختی و عذاب آنها غمگین شد.


خداوند گفت تو جهنم را دیدی. حال نوبت بهشت است.


آنها به سمت اتاق بعدی رفتند و خدا در را باز کرد.

آنجا هم دقیقا مثل اتاق قبلی بود.

یک میز گرد با یک ظرف خورش روی آن و افرادی دور میز.

آنها هم مانند اتاق قبل، همان قاشق های دسته بلند را داشتند،

ولی به اندازه کافی قوی و چاق بودند و می گفتند و می خندیدند.

مرد روحانی گفت: خداوندا ، نمی فهمم. چه رازی در این میان است؟

خداوند پاسخ داد: ساده است . فقط احتیاج به یک مهارت دارد.

اینها یاد گرفته اند که به یکدیگر غذا بدهند،

درحالی که آدم های طمع کار اتاق قبل تنها به خودشان فکر می کنند

http://ma3ta.com/post/tag/%D9%85%D8%AA%D9%86%20%D8%B2%DB%8C%D8%A8%D8%A7%20%D8%AF%D8%B1%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D9%87%20%D8%AE%D8%AF%D8%A7

https://instagram.com/mahsano1372?igshid=v2zkmvj5v04

:: موضوعات مرتبط: گوناگون , ,
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
خدایا...
چهار شنبه 3 آبان 1391 ساعت 14:3 | بازدید : 1209 | نوشته ‌شده به دست مهسا | ( نظرات )

با دیدگانی تار... می نویسم... برای تو و برای دل!

دل ! .... این دل تنگ و تنها... امروز تنهاتر از هر زمان دیگری هستم.....

تو هستی!.... در تار و پود لحظاتم.... اما...

اما..... سهم من از این دنیای رنگی همیشه تنهایی بوده....


چشمانم را از من مگیر... بگذار تا جان دارم برای تو بنویسم...

برای تو و از تو !.... تویی که مهربانترینی...

خدایا !.......... دریاب حال مرا که.... از وصف حالم عاجزم.... و خسته....

دریاب مرا ! این بنده ی سراسر بغض و حسرت را....

صبر !.... صبر را به من هدیه کن!



خدایا !...بگذار دست یابم به هر آنچه که دلم با او آرام میگیرد...

و مگذار! تو را قسم به خداییت مگذار گناه کنم....

خدایا! مواظبم باش! مواظب این روح بی قرار و تنهایم باش!

خدای مهربانم ای بی کران نازنین!... عاشقم بر تو و هر آنچه که به من هدیه می کنی!


بهترین ها را به قلب بی قرار و تنهایم هدیه کن... ای قدرتمند بی نهایت کریم.

دوستت دارم ای مهربان... تو را سپاس برای همه ی رحمت هایت...

با من بمان.... خدا.... با من که توتنها نگهدار منی!

به تو و محبت و مهر و هدایتت نیازی مبرم و عمیق دارم

http://ma3ta.com/post/tag/%D9%85%D8%AA%D9%86%20%D8%B2%DB%8C%D8%A8%D8%A7%20%D8%AF%D8%B1%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D9%87%20%D8%AE%D8%AF%D8%A7

https://instagram.com/mahsano1372?igshid=v2zkmvj5v04

:: موضوعات مرتبط: گوناگون , ,
|
امتیاز مطلب : 7
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
اگه بیفتی...
چهار شنبه 3 آبان 1391 ساعت 14:2 | بازدید : 1056 | نوشته ‌شده به دست مهسا | ( نظرات )

آدمي به خودي خود نمي افتد...اگر بيفتد

از همان سمتي مي افتد كه به خدا تكيه نكرده است

https://instagram.com/mahsano1372?igshid=v2zkmvj5v04

:: موضوعات مرتبط: سخنان کوتاه , ,
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
چقدر خنده داره...
چهار شنبه 3 آبان 1391 ساعت 13:54 | بازدید : 1137 | نوشته ‌شده به دست مهسا | ( نظرات )

چقدر خنده داره که یک ساعت خلوت با خدا دیر و طاقت فرساست. ولی ۹۰ دقیقه بازی یک تیم فوتبال مثل باد می گذره!

چقدر خنده داره که صد هزارتومان کمک در راه خدا مبلغ بسیار هنگفتیه اما وقتی که با همون مقدار پول به خرید می ریم کم به چشم میاد!

چقدر خنده داره که یک ساعت عبادت در مسجد طولانی به نظر میاد اما یک ساعت فیلم دیدن به سرعت می گذره!

https://instagram.com/mahsano1372?igshid=v2zkmvj5v04

:: موضوعات مرتبط: گوناگون , ,
|
امتیاز مطلب : 9
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
:: ادامه مطلب ...
چهار شنبه 3 آبان 1391 ساعت 13:47 | بازدید : 1698 | نوشته ‌شده به دست مهسا | ( نظرات )

خدایا : «چگونه زیستن »را به من بیاموز ،« چگونه مردن» را خود

، خواهم دانست .

خدایا : رحمتی کن تا ایمان ، نام ونان برایم نیاورد ،

قوتم بخش تا نانم را؛ وحتی نامم را در خطر ایمانم افکنم.


تا از آنها باشم که پول دنیا می گیرند وبرای دین کار می کنند ؛

نه آنها که پول دین می گیرند وبرای دنیا کارمی کنند

https://instagram.com/mahsano1372?igshid=v2zkmvj5v04

:: موضوعات مرتبط: مناجات , ,
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
چهار شنبه 3 آبان 1391 ساعت 13:45 | بازدید : 1265 | نوشته ‌شده به دست مهسا | ( نظرات )

عمیقترین و بهترین تعریف از عشق این است که :

عشق زاییده تنهایی است…. و تنهایی نیز زاییده عشق است…

تنهایی بدین معنا نیست که یک فرد بیکس باشد …. کسی در پیرامونش نباشد!


اگر کسی پیوندی ، کششی ، انتظاری و نیاز پیوستگی

و اتصالی در درونش نداشته باشد تنها نیست!

برعکس کسی که چنین چنین اتصالی را در درونش احساس میکند…

و بعد احساس میکند که از او جدا افتاده ، بریده شده و تنها مانده است ؛

در انبوه جمعیت نیز تنهاست ……

https://instagram.com/mahsano1372?igshid=v2zkmvj5v04

:: موضوعات مرتبط: سخنان کوتاه , ,
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
پروردگارا...
چهار شنبه 3 آبان 1391 ساعت 13:43 | بازدید : 1025 | نوشته ‌شده به دست مهسا | ( نظرات )

پروردگارا

به من تو فیق عشق بی هوس،

تنهایی در انبوه جمعیت

و دوست داشتن بی آنکه دوست بدارند عنایت فرما

 

https://instagram.com/mahsano1372?igshid=v2zkmvj5v04

:: موضوعات مرتبط: سخنان کوتاه , ,
|
امتیاز مطلب : 6
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
چهار شنبه 3 آبان 1391 ساعت 13:40 | بازدید : 1279 | نوشته ‌شده به دست مهسا | ( نظرات )

خدایا به من زیستنی عطا کن

که در لحظه ی مرگ بر بی ثمری لحظه ای که برای زیستن گذشته است

حسرت نخورم

و مردنی عطا کن

که بر بیهودگی اش سوگوار نباشم

دکترشریعتی

https://instagram.com/mahsano1372?igshid=v2zkmvj5v04

:: موضوعات مرتبط: سخنان کوتاه , ,
|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
خدایا
شنبه 29 مهر 1391 ساعت 16:18 | بازدید : 1375 | نوشته ‌شده به دست مهسا | ( نظرات )

ﺧﺪﺍﯾﺎ


ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺑﻨﻮﯾﺴﻢ


ﺑﯽ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﺭ ﺟﺴﺘﺠﻮﯼ ﻗﺎﻓﯿﻪ ﻫﺎ ﺑﺎﺷﻢ


ﺑﯽ ﺁﻧﮑﻪ ﻭﺍﮊﻩ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﮐﻨﻢ


ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺑﻨﻮﯾﺴﻢ


ﮐﻪ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﻢ ﻫﻨﻮﺯ ﺩﻭﺳﺘﻢ ﺩﺍﺭﯼ ...

ﻫﺮ ﺳﭙﯿﺪﻩ ﺩﻡ


ﯾﮏ ﺳﺒﺪ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﯽ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺩﺭﯾﺎﻓﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ


ﭘﺲ ﺍﺷﮏ ﻫﺎﯾﻢ ﺭﺍ ﭘﺎﮎ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ...

ﺯﯾﺮﺍ ﺗﻮ ﺧﺎﻟﻖ ﭼﺸﻢ ﻫﺎﯼ ﻣﻦ


ﻣﺤﺒﺖ , ﺻﺒﻮﺭﯼ , ﺷﮑﯿﺒﺎﯾﯽ ﺭﺍ ﻧﯿﺰ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺍﺭﺯﺍﻧﯽ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﯼ


ﺍﺷﮏ ﻫﺎﯾﻢ ﺭﺍ ﭘﺎﮎ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ﻭ ﺁﺭﺍﻡ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﻡ

ﺯﯾﺮﺍ ﻣﻦ ﺑﺎ ﻋﺸﻖ ﺗﻮ ﻣﯿﺜﺎﻕ ﺑﺴﺘﻪ ﺍﻡ


ﻭ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﺩﺍﺭﻡ ...

https://instagram.com/mahsano1372?igshid=v2zkmvj5v04

:: موضوعات مرتبط: مناجات , ,
|
امتیاز مطلب : 7
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
سه شنبه 25 مهر 1391 ساعت 14:55 | بازدید : 1325 | نوشته ‌شده به دست مهسا | ( نظرات )
بار خدایا باز دل به یاد تو فغان می کند؛

نمی دانم در جستجوی تو دیرینه کتاب کهن تاریخ را مطالعه کنم
 
یا چشم بر صفحه آسمان بدوزم؟

دل را به یاد موهبت های تو آرام کنم یا به تعریف آفریده هایت؟

خدایا، گاه که از همه نا آدمی ها خسته می شوم یاد تو
 
تحمل زیستن را برایم آسان می سازد؛

خدایا عشق زیباست اما کدامین عشق پرشورتر از
 
عشق به توست که یادت قلب ها را به اوج لذت ها می رساند
 
و مرگ را زیباترین پدیده ها می سازد؛

خدایا، شرم مرا از آن باز می دارد که از تو چیزی بخواهم
 
چرا که هر چیزی را قبل از آنکه بخواهم به من داده ای؛

اما خدایا سه چیز را از کسی که آفریدی دریغ مدار
 
که تا زنده ام توان خواندن نماز ایستاده را داشته باشم،
 
که عشقت از دلم بیرون نرود و آن زمان که مرا خواندی در راه تو باشم؛

ای محبوب من، ما را پاک بگردان،
 
پاک بمیران و پاک محشور بگردان که تو رب العرش العظیمی ...





 

https://instagram.com/mahsano1372?igshid=v2zkmvj5v04

:: موضوعات مرتبط: گوناگون , ,
|
امتیاز مطلب : 9
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
به سلامتیشون...
سه شنبه 25 مهر 1391 ساعت 12:19 | بازدید : 1103 | نوشته ‌شده به دست مهسا | ( نظرات )
بـــ سلامـــتی اوناییـ کـ مخاطبـ

خاصـــشونـ یـ نفرهـ خاصـــه...

یـ نفـــر کـ هـــر وقت دلتـ میگیرهـ یادشــ

بهتــ آرامشـ مـــیده

هـــر وقتـــ ازشـ چیزیـ میخوایــ روتـــو

زمینــ نمیندازهـ

تـــو بدترینـ شرایط حواسشـ بهتـ

هستـــو دستتـــو میگـــیرهـ

آرهـ...

بــ سلامتـــی همهـ اوناییـ کـ

مخاطـــب خاصـــشون "خداســــــتــ"





https://instagram.com/mahsano1372?igshid=v2zkmvj5v04

:: موضوعات مرتبط: سخنان کوتاه , ,
|
امتیاز مطلب : 11
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4